جدول جو
جدول جو

معنی راه کوبیدن - جستجوی لغت در جدول جو

راه کوبیدن
(تَ رَغْ غَ / غِ شُ دَ)
راه کوفتن. رجوع به راه کوفتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پا کوبیدن
تصویر پا کوبیدن
پا کوفتن، پا به زمین زدن، کنایه از رقص کردن، رقصیدن
فرهنگ فارسی عمید
(تُ مَ اَ تَ)
راه کوبیدن. طی طریق کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به راه کوفتن و راه کوبیدن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ تَ رَ)
زدن کف پای بر زمین یا چیزی دیگر بسختی. رقص. پای بازی کردن. رقصیدن:
یکی چامه گوی و دگر چنگ زن
یکی پای کوبد شکن بر شکن.
فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1879).
آنکه گوید های و هوی و پای کوبد هرزمان
آن بحق دیوانگی باشد مخوان آنرا طرب.
ناصرخسرو.
بیندیش از آن خر که بر چوب منبر
همی پای کوبد به الحان قاری.
ناصرخسرو.
آن یکی برجهد چو بوزنگان
پای کوبد بنغمۀ طنبور.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(تَ گَ دَ)
راه پوئیدن. راه سپردن. راه رفتن. (از ارمغان آصفی). راه نوردیدن. (از آنندراج). طی طریق کردن. شتافتن:
راه بی حاصل مپوی و یار بی پروا مگیر
تخم در خارا میفشان خشت بر دریا مزن.
قاآنی
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ / تَغَ دَ / دِ شُ دَ)
ساختن راه. (یادداشت مؤلف). ساختن و بنا کردن راه میان شهرها و آبادی ها اعم از راه آهن و شوسه و جز آن. بشر از دیرباز، برای تهیه وسایل و رفع نیازمندیها بفکر مسافرت از نقطه ای به نقطۀ دیگر بوده و برای تأمین این منظور راه هایی را لازم داشته است، ولی چون فاصله همه نقاط را به آسانی نمیتوانسته است بپیماید از اینرو به کشیدن راههای گوناگون در ادوار مختلف دست زده است. کشیدن راهها پابپای پیشرفت تمدن تکامل یافته و بتدریج از کشیدن راههای پیاده رو و مالرو تا راه آهن وراههای دریایی و هوایی رسیده است. امروزه در کشیدن راه آهن و جز آن اصولا نکات زیر در نظر گرفته میشود:
1- مسائل اقتصادی از قبیل هزینه و سود آن و اهمیت صادرات و واردات محل.
2- احتراز از رودخانه ها و دره ها و کوهها و انتخاب کوتاهترین فاصله تا حدود امکان.
3- آبادی نقاط حاصلخیز که در سر راه قرار دارند برای حمل فرآورده های آنها.
4- ملاحظات سوق الجیشی و سپاهیگری.
5- مسافرت بین محل های سر راه.
و رجوع به راهسازی شود.
- راه خود را کشیدن و رفتن، بی هیچ مقاومتی و امتناعی و اعتراضی یا توجهی بدیگران عازم شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ره کوبیدن
تصویر ره کوبیدن
طی طریق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای کوبیدن
تصویر پای کوبیدن
پا کوفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاده کوبیدن
تصویر جاده کوبیدن
هموار کردن راه استوار کردن راه، براوضاع مسلط شدن: (فلان خوب را کوبیده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خال کوبیدن
تصویر خال کوبیدن
ایجاد خال بر نقطه ای از بدن خال کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا کوبیدن
تصویر پا کوبیدن
پا کوفتن
فرهنگ لغت هوشیار
ساختن راه، بنا کردن راه میان شهرها و آبادیها اعم از راه آهن و شوسه و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره کوبیدن
تصویر ره کوبیدن
((رَ. دَ))
طی طریق کردن
فرهنگ فارسی معین